وانشات بی تی اس ꧁جیمین، کوک، شوگا، مینی وانشات꧂
جیمین:
بعد از مهمونی داشتم میرفتم سمت اتاقم تا لباسمو عوض کنم..
تو اشپز خونه دیدمش کسی ک عاشقش بودم
+اینجایی؟
رفتم او اشپز خونه و نگاهم کرد
لباشو روهم فشار داد و سری از کانارم گزشت تا ته راهرو دنبالش دوویدم تا خورد به بمب بست
با لیوان ابی که دستش بود روشو بهم کرد
با چشاس به زمین نگاه میکرد و بغض کرده بود
+چیزی شده؟
حرفی نمیزد و خیلی زود تو چشاش پر اشک شد
چند قطره از اشکاش ریخت تو اب لیوانی ک دستش بود
لیوانو ازش گرفتمو یکم اب خوردم
+خوشمزه ترین اب دنیا
بازم چیزی نگفت و این بار قطره اشکش رو یقه پیرهن سفیدهش با گل دوزی های صورتی و مرواریدای وستش چکید
شستمو زیرچشش کشیدم
+چی شده بیبی
بالاخر زبون باز کرد_تو و اون دختره داشتید باهم شام میخوردید و
نزاشتم حرفشو ادامه بده خیلی سریع لبم رو روی لبش کوبیدم صورت گرد خوشگلشو دستم گرفتم و حریصانه نباشو مک میزدم و گه گاه گازای ریزی از لبش میگرفتم بعد چند ثانیه همراه با اشک ریختنش همراهیم کرد
اشکاش رو لبش میرفت و من لبشو میبوسیدم اون خوش العاده بود
اروم ازش جدا شدم دستشو گرفتم
+هیچکس جاتو نمیگیره من مال توعم تا ابد♡
~~~~~~~~
شوگا:
در اتاقشو اروم باز کردم و دید زدم
شوگا رو مبل دراز شده بود و مسخ شعله ی فندک شده بود
تا فهمید اونجام فندکو انداخت زمین و به سقف نگاه کرد
+چرا نگاهم نمیگنی
_چیکار داری؟
+امدم.... امدم ببینمت....
_دیدی؟ خب برو بیرون
+چرا؟ چرا منو پس میزنی همش؟ چرا بهم توجه نمیکنی من ادمم چرا(بغضم ترکید زانو زدم و با هق هق کردن ادانه دادم) انقدر زود یادت رفت که من نامزدتم؟ انقدر زود از چشم افتادم؟
دیگه تحمل نداشتم از اتاق زدم بیرون کیفمو برداشتم و رفت که از خونه برم بیرون دستمو از پشت گرفت
کمرم رو تو دستاش گرفت و منو به خودش چشبوند....
موهامو کنار زد..._بی توجه هیی کردم که عاشقت نشم.... تگر ولم کنی بد جور نابود میشم پ باید علاقمو رو بهت با بی توجهی کم کنم... ولی نمیتونم اذیتتت کنم
به خواهش دارم.... من بوس کن جوری ک حای زخمش همیشه رپ لبام باشه جوری که فراموش نکنم ترو جوری که همیشه عاشقت باشم...
میخواست ازم استفاده کنه میدونستم ولی.... چیکار کنم منه خرم دوسش داشتم
با تردید صورتشو تو دسم گرفت مو بهسمت لباش رفتم
بعد حدود 5 دقیقه هردومون مثل یه مرده بی نفس شده بودیم رو زمین نشتم و نفس میزدم
لبش خون امده بود....
لبخندی زد و خمار پیشونیمو بوسید و سرشو روی شونه ام گزاشت و خوابید....
~~~~
کوک:
چند روز بود باهام سرد شده بود
بهم توجه نمیکرد
شبا دیر میومد خونه..... یه شب برا اینکه باهاش حرف بزنم تا ساعت 3 بیدار بودم که بالاخره امد
پقتی درو باز کرد چراغو روشن کرد منو رو مبل دید و هینی کشید
_یا ترسیدم چرا بیداری
+کحا بودی؟
هر شب کجا میری...
_باید به تو جواب پس بدم
بلند شدم تو چشاش نگاه کردمو بغض کردم
+خواهش میکنم من عاشقتم...
اینجوری زندگیمونو خراب نکن
کنارم زد و رفت تو اتاق
زانوزدم و گریه کردم
شب که خواب بود نویتی فیکیشن گوشیش باعث شد محوش شم
چشام برق زد رفتم سمت گوشیش و رو صفحه رو دیدم پیام های واتساپ درسته کامل نبود ولی از طرف (my baby(
بود
اون کیه؟
/جونگ کوکا فردا شب منتظرتم عشقم/
/امشب خیلی عالی بود/
گوشیشو زمین گزاشتمواز تاق رفتم بیرون
ناراحت نبودم چون همه چیو از قبل حدس میزدم
مطمئن بودم
تا صبح نخوابیدم صبح بدونه توجه ب من رفت
------------♡-----------
جلو پنجره نشسته بودم و خاطرات سیاه شدمونو دوره کردم
قلبم درد میکرد.....
در اتاقو باز کرد و منو اونجوری دید مثل یه مرده متحرک
رنگش پرید سریع امد کنارم
+منو ببخش.... من عوضی بهت خیانت کردم نابودت کردم من اشغالترین ادم دنیام از خودم متنفرم منو ببخش من هنو دوست دارم واقعا باورم نمیشه بهت خیانت کردم ا. ت منو ببخش
انگشتمو به زور رو لبش گزاشتم
انگشتمو کنار زد و لبمو بین لباش اثیر کرد و بعد یک دقیقه سرشو رو پام گزاش
+همه چیو درس میکنم ما بچه دار میشیم با بچه هامون زندگی عالی خواهیم داشت
لبخند خرگوشی زد و همزمان از گوشه جون حرف زدن نداشتم سرشو ناز کردم و نفس عمیقی کشیدن و به ماه نگاه کردم
چشامو بستم...
ضربان قلبم کمرنگ و کم رنگ تر شد لبخندی زدم و برای همیشه به خواب رفتم
+ا/ت؟ ا/ت؟ چشاتو باز کن بیبی خواهش میکنم نههههههه
.....
=) ♡اگر از این تک وانشاتا دوست دارید کامنت کنید ازکی=) نظراتتون با ارزشهههههه♡
- 21/01/06
محشر